به گزارش مشرق، محمد صادق کوشکی طی یادداشتی در روزنامه حمایت به بررسی تحرکات آمریکا در منطقه پرداخت که در ادامه می خوانید:
از آغاز ریاست جمهوری «دونالد ترامپ»، بیش از 3 ماه میگذرد و آرامآرام پرده از سیاستهای مرموزش در مواجهه با بحرانهای غرب آسیا کنار میرود. وعدههای او در رقابتهای انتخاباتی، این گمانه را به اذهان متبادر میکرد که وی فردی مخالف جنگ است و ترجیح میدهد بهجای نقشآفرینی در قامت «پلیس جهان»، به رتقوفتق معضلات کشورش بپردازد. دیدگاه غالب در رابطه با چرخش سیاستهای ترامپ بهسوی مداخلههای منطقهای حاکی از این است که تغییرات در سیاستهای کلی وی در منطقه تا به امروز بهویژه در رابطه با سوریه و بهتازگی در افغانستان و کره شمالی نشان میدهد، او برخلاف شعارهای انتخاباتیاش در مورد تمرکز بر مشکلات اقتصادی، واژه به واژه استراتژی تیم سیاستمداران تازهکارش را برای نشان دادن چهرهای جدید از آمریکا در بحبوحه بحران اقتصادی اجرا میکند.
وی در روزهای آغازین ورودش به کاخ سفید، طرحی را در دستور کار وزارت خارجه و دفاع قرار داد که ظرف 90 روز یک منطقه امن در سوریه را ایجاد کنند. طبق برآوردهای پنتاگون، برای ایجاد چنین منطقهای به 30 هزار سرباز پیادهنظام در خطرناکترین منطقه جهان نیاز بود و معنای این سخن، ورود واشنگتن به یک جنگ دیگر در منطقه بود و این مسئله با رویکرد ترامپ در قبال رقیب دموکراتش در جریان مبارزات انتخاباتی که وی را بارها به دلیل مداخله در جنگ عراق، سرزنش کرده بود، مغایرت داشت. همزمان با صدور فرمان مهاجرتی ترامپ بهمنظور ممنوعیت ورود اتباع 7 کشور اسلامی به آمریکا، مشخص شد که وی، این گزینه را از روی میز برداشته و طرح دیگری را در سر میپروراند، زیرا بخش مربوط به «ایجاد مناطق امن در سوریه» در این فرمان نیامده بود. تجربه جنگ عراق و طرح شکستخورده منطقه امن سوریه در کنار اقتصاد فرسوده و رو به اضمحلال آمریکا، سیاستمداران این کشور را وادار کرد که برای قدرتنمایی، به گزینههایی بیندیشند که نه آنها را وارد یک جنگ تمامعیار و فرسایشی کند و نه برداشت شود که آمریکای دوران ترامپ، همان آمریکای دوران اوباماست. حمله موشکی اخیر آمریکا به پایگاه «الشعیرات»، اعزام ناوگروه جنگی به شبهجزیره کره و بکارگیری بمب غیرهستهای در افغانستان، اقداماتی در همین راستا به شمار میروند.
گواه این مدعا آن است که رئیسجمهور و وزارت دفاع آمریکا پس از حمله به پایگاه هوایی سوریه، از موضع ضعف بیان کردند که طرحی برای انجام حملات بیشتر در سوریه ندارند و ترامپ در اولین سخنرانی پس از موشکپرانی به پایگاه الشعیرات از کشورهای بهاصطلاح «متمدن» خواست «به دنبال پایان دادن به قتل و خونریزی در سوریه باشند» ! این حمله با استقبال رژیمهای کودککش صهیونیستی و سعودی مواجه شد، حتی برخی از کشورهای منطقه اظهار کردند که ترامپ، درک بهتری از منطقه نسبت به اوباما دارد و این همان چیزی بود که تیم سیاستگذاری ترامپ به دنبالش بود.
فرار روبهجلوی آمریکا پس از سوریه، اینبار در شبهجزیره کره تکرار شد و آمریکای بهاصطلاح ابرقدرت برای نشان دادن ضرب شست خود به کره شمالی، از چینیها خواست که جلوی کره شمالی را بگیرند! در اینجا آمریکا برخلاف اقدامش در افغانستان عمل کرد و بهیکباره از سلاح کشتارجمعی غیر اتمی که ادعا میشود قویترین سلاح غیرهستهای است، استفاده نکرد، چراکه میداند کره شمالی از تسلیحات اتمی برخوردار و قادر است پاسخ آمریکا را بدهد، لذا پای پکن را به میان کشید تا با یک تیر دو نشان بزند؛ هم ثابت کند که در اقدام نظامی جدی است و هم بهانه بیاورد که اگر چینیها مانع نمیشدند، به کره شمالی حمله میکرد. آمریکاییها مانند کشورهای سرخوردهای که هیچ جایی را برای عرضاندام خود نمییابند، افغانستان بیدفاع را هدف سلاحهای کشتارجمعی خود قرار داده و اینگونه وانمود کردهاند که داعش، هدف آنها بوده است. روز پس از حمله پنتاگون به پایگاه هوایی سوریه، جنگندههای این کشور از همان پایگاه برای هدف قرار دادن مواضع تروریستهای داعش که پس از حمله آمریکا، روحیه گرفته بودند استفاده و آنان را تار و مار کرد. آمادگی بالای ارتش سوریه و اعتراض شدید و اقدامات عملی ایران و روسیه به این حمله، آمریکا را مجبور کرد که در بیابانهای افغانستان، قدرتنمایی کند و این حمله را که بعید نیست نوعی از آزمایشهای نظامی ممنوعه باشد را به اسم هدف قرار دادن مواضع داعش جا زد.
سؤالی که در این میان مطرح است اینکه اگر واقعاً آمریکاییها به دنبال نابودی داعش در افغانستان هستند، چرا به داعشیهای عراق و سوریه حمله نمیکنند و در اولین حمله نظامی پس از روی کار آمدن ترامپ، ارتش سوریه که درگیر کارزاری سنگین با تروریستهای تکفیری است را هدف قرار داده و اساساً جایگاه ائتلاف دروغین مبارزه با داعش در طرح آمریکا برای منطقه چیست ؟ مستندات فراوانی از کمکهای لجستیکی، تسلیحاتی و آموزشی آمریکا به گروههای تروریستی ازجمله داعش و جبههالنصره در عراق و سوریه وجود دارد و بر این اساس و با توجه به عملکرد بسیار منفی آنها در افغانستان باید گفت که آتشبازی آنها در این کشور جنگزده، جز یک نمایش مضحک برای عوامفریبی و احیای سیاستهای میلیتاریستی چیز دیگری نیست.
از سوی دیگر، مسائل و مشکلات اقتصادی آمریکا به حدی است که ترامپ قادر نیست حداقل در طول یک سال آینده تحرک قابلتوجهی به آن ببخشد و لذا برای سرگرم کردن و منحرف نمودن افکار عمومی از وعدههای انتخاباتیاش در حوزه اقتصاد و معیشت، به یک جنجال خارجی که تا سر حد «ضرورت برای امنیت ملی» و «ترسیم چهرهای مقتدر» به نمایش گذاشته شود، نیازمند است. ترامپ به قول خودش، ویرانهای به اسم آمریکا را از اوباما تحویل گرفته و بازسازی آن، در کوتاهمدت مقدور نیست. افزون بر اینکه کشورهای مرتجع از تصمیمات و سیاستهای اوباما در عدممداخله مستقیم در منطقه عصبانی و نسبت به این کشور بیاعتماد بودند و ترامپ برای جلب سرمایهها و استفاده از دلارهای نفتی آنها برای جنگهای نیابتی آینده، راهی جز عربدهکشی ندارد.
بنابراین، تحرکات سهگانه اخیر آمریکا در نگاهی جامعتر، حاکی از ضعف مفرط اقتصادی- سیاسی است که در ارکان حکومتی این کشور رسوخ و نفوذ کرده، به دلیل عدم مشروعیت، توان استفاده از دیپلماسی صحیح و منطقی را نداشته و برای ترمیم آن، چارهای جز فرافکنی و اقدامات سطحی نمیبیند. گویا سیاستمداران آمریکایی قصد ندارند از گذشته اسلاف خود درس بگیرند، سیر تضعیف همهجانبه آمریکا را به دیده عبرت بنگرند و اگر دولت فعلی، سیاستهای خود را به همین روش و به سیاق گذشتگان خود در پیش بگیرد، یقیناً آمریکا را یک گام دیگر به قهقرا خواهد برد.